باشد خدا...

ساخت وبلاگ
کاش یک تکه سنگ بودم .. یک تکه چوب ، مشتی خاک ،کاش یک سپور بودم ،  یک نانوا ، یک خیاط ، دستفروش ، دوره گرد ، پزشک ، وزیر ، یک واکسی کنارِ خیابان کاش کسی بودم که تو را نمی شناخت ، کاش دلم از سنگ بود .. کاش اصلا دل نداشتم ، کاش اصلا نبودم ، کاش نبودی .. کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد .. آخ  !  کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم یا یک مشت خاک باغچه ات .. کاش دستگیره اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی کاش چادرت بودم ، نه .. کاش دستهایت بودم کاش چشمهایت بودم ، کاش دلت بودم نه .. کاش ریه هایت بودم تا نفس هایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری کاش من تو بودم .. کاش تومن بودی .. کاش ما یکی بودیم .. یک نفر دوتایی ... ... ... روی ماه خداوند را ببوس برچسب:عاشقانه های یک دختر شیعه باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : کاش نبودی,کاش نبودی تو زندگیم,کاش اینقدر, نبودی, نویسنده : cgoleyassf بازدید : 182 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 248 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : با کریمان کارها دشوار نیست,با کریمان کارها,با کریمان کار دشوار نیست, نویسنده : cgoleyassf بازدید : 199 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 198 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25

اینکه کم تر می نویسم ...به خاطر اینه که فعلا به دفتر خاطرات روزمره ام بسنده می کنم... اینکه مطالبمو رمز دار می کنم به خاطر اینه که دوست ندارم وبلاگم خیلی فاز غم بگیره... تا الان اگه می گفتم رسیدن به خدا توی دو تا کلمه خلاصه میشه مما تحبون ...دادن مما تحبون... الان می فهمم چرا  مما تحبون دادن ادمو به خدا نزدیک می کنه به خاطر  له شدن استخونا ...پیر شدن...غم داشتن چشما...معده درد گرفتن های مسمتمر ... بی خوابی های خسته گی اور...حتی ...مردن.. ... میشه اون گوشه های دلتون برای منم دعا کنید؟... باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : اینکه میگم حقیقته حقیقت,اینکه دلتنگ توام اقرار,اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟, نویسنده : cgoleyassf بازدید : 187 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25

خدا کیف می کند... کیف می کند وقتی می بیند بنده اش به خودش می پیچد ... وقتی که برایش مثل ابر بهاری اشک می ریزد... وقتی که به خودش می پیچد... وقتی که دل شکسته ی بنده اش دارد تکه به تکه می شود و می شود هزار تکه... خدا کیف می کند... وقتی می بیند ...  از شدت گریه بنده اش سر درد گرفته است... وقتی که از همه عالم بریده است... وفتی که خسته است و با تمام وجود می گوید :خدایا کمکم کن... وقتی که غم های عالم روی سرش خراب شده باشد... وقتی که سر شکستگی های مرد کارگر دست خالی را می بیند.. وقتی می بیند که بنده اش از شدت عبادت پاهایش دیگر توان ایستادن را ندارد... خدا کیف می کند وقتی می بیند دخترکی دردش را به هیچ کس نمی تواند بگوید وفقط وفقط اشک می ریزد در تنهایی های اتاقش لا به لای کاغد های دفترچه خاطراتش و  برایش نامه می نویسد.... خدا عاشق آن لحظه های نابی است که ... بنده اش بین او و معشوقه ی زمینی اش او را انتخاب می کند... همان لحظه هایی که غزاله سلمان را به خاطر خدا بخشید به دختری که سال ها دوستش داشت... خدا عاشق آن لحظه هایی ست که به بنده اش بار دگر لطف می کند و برق خوموشحالی در چشم های بنده اش دیده باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25

چند وقت پیش ی پستی گذاشت بود فاطمه سادات با این نام ((توت فرنگی با طعم خدا)) بعدش این که من می گویم خود فاطمه هم توت فرنگی است با طعم خدا... که توسط خود خدا برای من فرستاده شده... مگر نه؟.. وگرنه تو اوج روز هایی که تنهایی و ... وتتها دوستت هم ازدواج کند و دیگر مثل قبل نتوانی رویش حساب باز کنی...وقت هایش به شدت پر باشد... خدا از آن بالا برایت تالاپ یک دوست دیگر میندازد...که آن قدر دوستش داشته باشی که دیگر کمبود هایت کم تر و کم تر شوند... هرچند با تو شاید خیلی فاصله دارد ولی .... که مثلا برایش بگویی حرف وامانده ی گلویت را و پشت سر هم اشک بریزی و  راه کار نشانت بدهد... یک راهکاری که شبش جوابت را بگیری... یا هر حرفی که در تنهایی هایت باید به دوشت بگیری  بیاید کمکت کند و یکمش را به دوشش بگیرد... من هم می گویم این ادم های دوست داشتنی که یکهو از وسط نیستی  هست می شوند ... و می شوند جزء بهترین هایت،  خدا آن ها را فرستاده... مگر نه؟ : ) باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : توت فرنگی بافتنی,توت فرنگی بازی,توت فرنگی با نمد, نویسنده : cgoleyassf بازدید : 195 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25

گاهی وقتا قیمت صبر کردن مثل زنده زنده جون کندنه...

مثل سوختن...

مثل...

صبر تلخه...

.

.

رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ...

خدایا گاهی نگاهی...

باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : قیمت صبر زرد, نویسنده : cgoleyassf بازدید : 185 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25

گفتم:به نیابتت فال گرفتم... گفتم خدایا به نیابت از او حافظ جانان... بعدش می گفت :مریم سادات میشه فالمو ی جایی بزاریش که ببینمش؟! _مثلا چه جایی؟ ی جایی که هر موقع دلم گرفت بخونمش ؟! _تو وبم؟ _اوهوم: ) دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود*** تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود رسم عاشق کُشی و شیوه ی شهر آشوبی*** جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود جان عشّاق سپند رخ خود می دانست*** و آتش چهره بدین کار بر افروخته بود گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم*** که نهانش نظری با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل*** در پی اش مشعلی از چهره بر افروخته بود دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت*** الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد*** آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ*** یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود ... تو خود حدیث مفصل بخوان... : ) باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : دوش می آمد و رخساره برافروخته بود,دوش می آمد و رخساره برافروخته بود,تفسیر,دوش می آمد و رخسار برافروخته بود, نویسنده : cgoleyassf بازدید : 210 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25

این روزها خدا دارد بهم از یک دریچه ی دیگر خودش را نشان می دهد... انگار دارد بهم ی جور دیگه بودنش را ثابت می کند... انگار دارد... بار مسئولیت سنگینیو رو شونه هایم می اندازد... انگار می خواهو قبل از شروع 20سالگی کامل اماده ام کند......احساس می کنم یک جوری می خواهد  بهم بفهموند نقطه ی استارتت را  باید از الان بزنی برای آن چیزی که همیشه آرزویش را داشتی... باید از الان شروع کنی... ولی گاهی وقتا به خدا ی قولایی میدهی که پاش وایستادن پیرت می کند...مثل این که سعی کنی ....تا جایی که می توانی حتی اگه سرت داد زدن جوابشان را ندهی و فقط سکوت کنی...اگر پشت سرت تهمت زدن ...بسپاری به خدا...اگه نارو زدن بهت،باز هم صبر کنی...یکی یکی باید مما تحبون هایت که برایشان میمردی را بدهی و از درد به خودت بپیچی.... سخت است ...خیلی... ولی باید شروع بشود ..باید یک نقطه ای باشد.... خدا این روز ها  دارد با ی بهانه ای ازم می خواهد بهش نزدیک شوم... امشب تصمیم گرفتم کتاب((خصائص الحسینی)) بخوانم...قبلا نصفش را خوانده بودم ولی الان با این که ایام امتحانات هست باید تا اخرش بخونم ...از اول باید شروع کنم...باید بشناسم امام غر باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 190 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 7:25